فقط سکوت میکنی...
از یه جایی به بعد...
نه دست و پا میزنی...
نه بال بال میزنی...
نه دل دل میکنی...
نه داد و بیداد میکنی...
نه گریه میکنی...
و نه مشت میکوبی به دیوار...
از یه جایی به بعد،فقط سکوت میکنی...!
صفحه اصلي | عناوين مطالب | تماس با من | پروفايل | قالب وبلاگ
از یه جایی به بعد...
نه دست و پا میزنی...
نه بال بال میزنی...
نه دل دل میکنی...
نه داد و بیداد میکنی...
نه گریه میکنی...
و نه مشت میکوبی به دیوار...
از یه جایی به بعد،فقط سکوت میکنی...!
بس کن ساعت...
دیگر خسته شده ام...
آره من کم آورده ام...
خودم میدانم ک نیست...
اینقدر با بودنت نبودنش را ب رخم نکش...
فکرت از سرم افتاد...
ب همین راحتی...
ن آسمان ب زمین آمد و ن دنیا تیره و تار شد...
فقط خودمون و خدامون عشقه...
وقتی آغوشت را ب روی آرزو هایم باز میکنی
آنقدر مجذوب گرمای وجودت میشوم
ک جز آرامش آغوشت
تمام آرزو های خواستنی دیگر را از یاد می برم...
همین ک صدایم میکنی
همه چیزه این جهان یادم میرود
یادم میرود ک جهان روی شانه ی من قرار دارد
یادم میرود سر جایم بایستم
پا ب پا می شوم
زمین می لرزد...
از تو چه پنهان
گاهی آنقدر خواستنی می شوی
ک شروع میکنم
ب شمارش تک تک ثانیه ها
برای یکبار دیگر دیدن تو...